میلاد پیامبر اکرم (ص) رو به همه ی مسلمین جهان تبریک عرض میکنم.
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:میلاد پیامر (ص), توسط مهران

یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسیران اهل بیت از کربلا

عمر بن سعد در یازدهم محرم، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام را در حالی که با غل و زنجیر بر شترها سوار شده بودند، از کربلا به سمت کوفه حرکت داد. حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام را نیز در حالی‌که به مشیت الهی به شدت بیمار بودند، با غل و زنجیر بر شتری سوار کردند.


نوشته شده در تاريخ 29 آذر 1391برچسب:عاشورا,محرم,اسرا,امام حسین (ع), توسط مهران


امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت.

بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:

«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه 462 و اللهوف، صفحه 76)، ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.



وب گاه شهید آوینی


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران


خولی بن یزید اصبحی

خولی یاران و همراهان عمر بن سعد در کربلا بود. در برخی از منابع از خولی به عنوان قاتل عثمان بن علی(ع)[1] یا یکی از قاتلین او یاد شده است.[2] برخی دیگر از منابع نیز او را قاتل جعفر بن علی دانسته و آورده­اند: «خولی بن یزید اصبحی تیری به شقیقه یا چشم جعفر زد و او را به شهادت رساند.»[3]

برخی از منابع خولی را قاتل سیدالشهداء(ع) معرفی کرده و گفته­اند کسی که سر امام(ع) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است.[4] اما برخی دیگر از منابع، بر این اعتقادند که او قاتل امام حسین(ع) نبود؛ اما از کسانی بود که اقدام به بریدن سر امام(ع) کرد؛ ولی وقتی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و  کنار رفت، در این هنگام شمر بن ذی­الجوشن یا سنان بن انس[5] و به نقلی برادر خولی- شبل بن یزید-  پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[6] 

پس از شهادت امام حسین(ع)، خولی به همراه محمد بن مسلم ازدی مأموریت یافت تا سر مقدس امام(ع) را نزد ابن­زیاد ببرد.[7] آنها شبانگاه به کوفه رسیدند؛ اما چون قصر ابن­زیاد در این هنگام بسته بود، او سر امام(ع) را به خانه خود برد و آن را در تنور خانه جای داد .

خولی دو زن داشت، یکی از قبیله حضرمیان، و یکی از قبیله بنی اسد. نام آنها، نوار و عیوف در تاریخ آمده و پدر یکی از آنها، مالک بن عقرب است. وقتی خولی نزد همسرش به اتاق رفت، همسرش پرسید، با خود چه آورده ای؟ خولی گفت: چیزی آورده ام که برای همیشه ثروتمند و بی نیاز خواهیم بود.

سر حسین بن علی علیه السلام را به خانه آورده ام! همسر او گفت: وای بر تو! مردم سیم و زر به خانه می برند و تو، سر فرزند رسول خدا آورده ای! به خدا سوگند که هرگز در کنار تو نخواهم ماند. این را گفت و بلند شد و بیرون آمد و ناگهان نظرش بر نوری عظیم افتاد و دید که: نوری به آسمان می رود و این نور از آن سر منور ساطع است و ملائکه به صورت مرغان سپید، در اطراف آن هستند. در بعضی اقوال تاریخی است که او شبانه، همسرش را ترک کرد و از آن خانه بیرون رفت.[8] خولی سر را برای ابن زیاد برد تا جایزه بگیرد.

او بعد از واقعه عاشورا همچنان زنده بود تا سال 65 هجری قمری زمانی که مختار ثقفی به خونخواهی حضرت حسین علیه السلام، قیام کرد و دنبال قاتلان آن حضرت بود، «معاذبن هانی» و «اباعمره کیسان» امیر پاسبانان خاص خودش را به دنبال خولی فرستاد.

مأموران او مأموریت یافتند تا به خانه خولی رفته و او را به سزای عمل زشتش برسانند. مأموران مختار خانه خولى بن يزيد را در محاصره گرفتند، خولی متوجه حضور مأموران شد پس در دستشویی خانه­اش مخفی شد. یاران مختار وارد خانه شدند و همسر خولی را یافته از او پرسیدند: «شوهرت كجاست؟» گفت: «نمى‏ دانم كجاست»؛ اما با اشاره­ی دست،  مخفیگاه خولی را به مأموران نشان داد. پس آنان خولی را در حالی که زنبيلى بر سر خويش نهاده بود پیدا کردند و از آنجا  بيرون كشيدند و سپس مختار را از اسارت او با خبر کردند. [9]

در کتاب لهوف نوشته سید ابن طاووس آمده است: «مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی؟ گفت: نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (ع) را هم برداشتم. مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت؟ گفت: او به من گفت: خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کرد و خداوند تو را قبل از آتش آخرت به آتش دنیا بسوزاند....مختار گفت: به خدا قسم دعای آن طاهره مظلومه )ع) را مستجاب خواهم کرد». به دستور مختار، او را کشتند و جسدش را سوزانده و خاکسترش را بر باد دادند.

 

-----------------------------------------------------

منابع :

پژوهشکده باقرالعلوم (ع)

خبر آنلاين


-----------------------------------------------------

اسناد :

[1]- الدینوری، پیشین، ص257.

[2]- ابن­سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، خامسه1، ص476؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص201؛ الطبری، پیشین، ج5، ص449 و شیخ مفید، پیشین، ص109.

[3]-ابن­شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ج4، ص107 و البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین(ع)، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص281.

[4]-ابن­سعد، پیشین، خامسه1، ص474؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص204؛ الطبری، پیشین، ج5، ص453 و الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، ص119.

[5]-الطبری، پیشین، ج5، ص450؛ شیخ مفید، پیشین، ج2، ص112 و سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، ص126.

[6]- الدینوری، پیشین، ص258.

[7]-ابن­سعد، پیشین، خامسه1، ص481؛ البلاذری، پیشین، ج3، ص206؛ الطبری، پیشین، ج5، ص455 و ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ص118.

[8]-البلاذری، پیشین، ج3، ص206؛ الطبری، پیشین، ج5، ص455؛ و ابن اثیر، پیشین، ص80 و ابن­کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1986، ج8، ص189.

[9]-الطبری، پیشین، ج6، ص59؛ مسکویه، پیشین، ص180؛ ابن اعثم، پیشین، ج6، ص244 و الخوارزمی، پیشین، صص223-224


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران


السَيِّدُ بنُ طاووسَ في اللُهوفِ عَن راوي الحَديثِ :

ثُمَّ إنَّ الحُسَينَ عليه السلامدَعا الناسَ إلى البَرازِ ، فَلَم يَزل يَقتُل كُلَّ مَن بَرَزَ إلَيهِ ، حَتّى قَتَل مَقتَلةً عَظيمَةً ، وَهُوَ في ذلك يَقولُ : القَتلُ أولى مِن رُكوبِ العارِ وَالعارُ أولى مِن دُخولِ النارِ قال بَعضُ الرواةِ : وَاللّه ما رَأيتُ مَكثورا قَطُّ قَد قُتِلَ وُلدُهُ وَأهلُ بَيتِهِ وَأصحابُهُ أربَطُ جَأشا مِنهُ ، وَإنَّ الرجالَ كانَت لَتَشُدُّ عَلَيهِ فَيَشُدُّ عَلَيها بِسَيفِهِ فَتَنكَشِفُ عَنهُ انكِشافَ المِعزى إذا شَدَّ فيها الذِئبُ ، وَلَقَد كانَ يَحمِلُ فيهم ، وَقَد تَكَمَّلوا ثَلاثينَ ألفا ، فَينهَزِمونَ بَينَ يَديهِ كَأنَّهُم الجَرادُ المُنتَشِرُ ، ثُمَّ يَرجِعُ إلى مَركَزِهِ وَهُوَيَقولُ : «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه العَليِّ العَظيمِ»؛

سيّد بن طاووس در لهوف ، به نقل از راوى حديث :

آن گاه ، حسين عليه السلام دشمن را به جنگ تن به تن طلبيد ، هركس را كه به مبارزه اش مى‌آمد مى‌كشت ، چندان كه شمار عظيمى را از پاى درآورد ، و در ضمن مبارزه مى‌فرمود : كشته شدن سزاوارتر از پذيرش ننگ است ننگ بهتر از رفتن به آتش دوزخ است

يكى از راويان گويد : به خدا قسم هرگز نديده ام شخص مغلوبى را كه فرزندان و اعضاى خانواده و يارانش همگى كشته شده باشند و مانند حسين چنين آرام و خونسرد باشد . .

لشكر دشمن حلقه را بر او تنگ مى‌كرد اما او با شمشير خود بر آنان حمله مى آورد و چنان از برابر او مى‌گريختند كه گله اى بز از برابر گرگى كه بر آن حمله كرده باشد . او بر سپاه سى‌هزار نفرى آنان يورش مى‌آورد و آنها را مانند مور و ملخ پراكنده مى‌ساخت ، و آن گاه «لا حول ولا قوة إلاّ باللّه العليّ العظيم» گويان به قرارگاه خود بازمى‌گشت .


-----------------------------------------------------
منبع: اللهوف سيّد بن طاووس : ١٧٠


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران


ببینید ، ببینید - گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان ، سر جنگ ندار

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

جز این کودک معصوم ،دگر یار ندارم
جز این هدیه ی کوچک ، به دادار ندارم

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

به روی دست و دوشم ، ببینید فتاده
سرو گردن خود را ، به دوش من نهاده

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

اگر تیر دریده ، اگر رنگ به رو نیست
بجز تیر سه پهلو ، جوابی به گلو نیست

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

منم تاجر و ، جز او - زسرمایه ندارم
که از سوره ی عشقم ، جز این آیه ندارم

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

اگر تیر دریده ، گلوی کوچکش را
رود تاکه بیند ، عموی کوچکش را

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است


دانلود فايل صوتي در :

http://www.sedghi.ir/fa/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%88-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87/view.download/19/1111


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران


خلق در ظل خودى محو و تو در نور خدا

ما سوى در چه مقیمند و مقام تو کجاست

زنده در جان و دل ما بدن کشته توست

جان مائى و تو را قبر حقیقت دل ماست

دشمنت کشت ولى نور تو خاموش نگشت

آرى آن جلوه که فانى نشود نور خداست

بیرق سلطنت افتاد کیان را ز کیان

سلطنت سلطنت توست که پاینده لو است

نه بقا کرد ستمگر نه بجا ماند ستم

ظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پى اوست

بلکه زنده است شهیدى که حیاتش ز قفاست

دولت آن یافت که در پاى تو سر داد ولى

این قبا راست نه بر قامت هر بى سر و پاست

ما فقیریم و گدا بر سر کوى تو حسین

پادشاه است فقیرى که در این کوچه گداست


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران


امام رضا سلام الله علیه :      

       
      كانَ أبي إذا دَخَلَ شَهرُ المُحَرَّمِ لايُرى ضاحِكاً...؛      
       

      چون ماه محرّم مى‏ رسيد، كسى پدرم را خندان نمى‏ ديد...     


------------------------------------------------------------------

منبع : دانش‌نامه امام حسین(ع): ح 2835



نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران



بخشی از فرمایشات مهم امام حسین در سرزمین منی و ایام حج، یک سال قبل از به درک واصل شدن معاویه (سال 60 هجری) خطاب به علما و شخصیت های برجسته ی آن روزگار:


... وَاءَنْتُمْ اءَعْظَمُ النّاسِ مُصِيبَةً لِما غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنازِلِ العُلَماءِ لَوْكُنْتُمْ تَشْعُرون ذلِكَ بِاءَنَّ مَجارى اْلاُمورِ وَاْلاَحْكامِ عَلى اءَيْدِى الْعُلَماءِ بِاللّه اْلا مناءِ عَلى حَلا لِهِ وَحَرامِهِ فَاءَنْتُمُ الْمُسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزلَةَ وَمَا سُلِبْتُم ذلِكَ إِلاّ بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَاْختِلافِكُمْ فِى السُّنَةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْواضِحَة ولَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى اْلاَذى وَتَحَمَّلْتُمُ الْمَؤُونَةَ فى ذاتِ اللّه كانَتْ اءُمورُاللّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَعَنْكُمْ تَصْدُرُ وَاِلَيْكُمْ تَرْجِعُ ولكِنّكُم مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَاستَسلمتُم اءُمْورَاللّهِ فى اءَيديهِم يَعْمَلُونَ بِالشُّبهاتِ ويَسيرُون فى الشَّهَواتِ سَلَّطَهُمْ عَلى ذلِكَ فِراركُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَاِعْجابُكُمْ بِالْحَياةِ الّتى هِىَ مُفارِقَتكُم فَاءَسْلَمْتُمْ الضُّعَفاءَ فِى اءَيديهِم فَمِنْ بَيْن مُستَعبَدٍ مَقْهُورٍ وبَيْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلى مَعيشتِهِ مَغْلُوبٍ يَتَقَلَّبُونَ فِى الْمُلْك بآرائِهِمْ وَيَسْتَشْعِرونَ الْخِزْىَ بِاءَهْوائِهِمْ اِقتِداءً بِاْلاَشْرارِ وَجُرْاءَةً عَلى الْجَبّارِ

فى كُلِّ بَلَدٍ منْهُمْ عَلى منْبَرِهِ خَطيبٌ مِصقعٌ فَاْلاَرضُ لَهُمْ شاغِرةٌ وَاءَيْديهمْ فيها مَبْسوطَةٌ وَالنَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لا يَدْفَعُونَ يَدَ لامِسٍ، فَمِنْ بَيْن جَبَّارٍ عَنيدٍ وَذى سَطوَةٍ عَلى الضَّعفَةِ شَديدٍ، مُطاعٍ لا يَعْرِفُ الْمُبْدِءَ المُعيدَ

فَيا عَجَباً وَمالى لااءَعْجَبُ وَاْلاَرضُ مِنْ غاشٍ غَشُومٍ وَمُتَصَدِّقِ ظلومٍ وعامِلٍ عَلى المُؤ مِنينَ بِهِمْ غَيْرُ رَحيمٍ، فَاللّهُ الْحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعْنا وَالْقاضى بِحُكْمِهِ فيما شجَرَ بَيْنَنا

اَللّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اءَنَّهُ لَمْ يَكُنْ ما كانَ مِنَّا تَنافُساً فى سُلْطانٍ وَلاَ الِْتماساً مِنْ فُضولِ الْحُطامِ وَلكِنْ لِنُرِىَ المعالِمَ مِنْ دِينكَ ونُظْهِرَ اْلا صْلاحَ فى بِلادِكَ وَيَاءمَنَ الْمَظْلُومُون مِنْ عِبادكَ وَيُعْمَلَ بِفَرائِضِكَ وَسُننِكَ وَاَحْكامِكَ فِاَنَّكُمْ اِنْ لا تَنْصُرونا وَتَنْصِفونا قَوِىَ الظَّلَمَةُ عَليْكُمْ وَعَمِلُوا فى اِطفاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ وَحَسْبُنَااللّه وَعَليهِ تَوكَّلنا وَاليهِ اَنَبْنا وَاِلَيْهِ الْمَصيرُ))

ترجمه:

... مصيبت شما (گروه علمای دین) از مصائب همه مردم سهمگين تر است ؛ زيرا منزلت و مقام علمايى را از شما باز گرفته اند چون در حقيقت امور ادارى كشور و صدور احكام قضايى و تصويب برنامه هاى كشور بايد به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و داناى حلال و حرامند اجرا شود. اما اينك مقامتان را از شما باز گرفته و ربوده اند و اين كه چنين مقامى را از دست داده ايد هيچ علتى ندارد جز اين كه از دور محور حق پراكنده ايد و در باره سنّت پس از اين كه دلايل روشن بر حقيقت و كيفيت آن وجود دارد، اختلاف پيدا كرده ايد. شما اگر مردانى بوديد كه بر شكنجه و ناراحتى شكيبا بوديد و در راه خدا حاضر به تحمل ناگوارى مى شديد مقررات براى تصويب پيش شما آورده مى شد و به دست شما صادر مى شد و مرجع كارها بوديد. اما شما به ستمكاران مجال داديد تا اين مقام را ازشما بستانند و گذاشتيد حكومتى كه قانونا مقيد به شرع است به دست ايشان بيفتد تا براساس سست حدس و گمان به حكومت پردازند و طريقه خودكامگى و اقناع شهوت را پيشه سازند.

مايه تسلط آنان بر حكومت ، فرار شما از كشته شدن بود و دلبستگى تان به زندگى گريزان دنيا. شما با اين روحيه و رويه، توده ناتوان را به چنگال اين ستمگران گرفتار آورديد تا يكى برده وار سركوفته باشد و ديگرى بيچاره وار سرگرم تاءمين آب و نانش. و حكام خودسرانه در منجلاب سلطنت غوطه خورند و با هوسبازى خويش ننگ و رسوايى به بار آورند، پيرو بدخويان گردند و در برابر خدا گستاخى ورزند.

در هر شهر سخنورى از ايشان بر منبر آمده و گماشته است . خاك وطن زير پايشان پراكنده و دستشان در آن گشاده است . مردم بنده ايشانند و قدرت دفاع از خود را ندارند. يك حاكم ديكتاتور و كينه ورز و بدخواه و حاكم ديگر بيچارگان را مى كوبد و به آنها قلدرى و سختگيرى مى كند و آن ديگر فرمانروايى مسلط است كه نه خدا را مى شناسد ونه روز جزا را.

شگفتا! و چرا نه شگفتى ! كه جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمكارى است كه ماءمور مالياتش ستم ورز است و استاندارش نسبت به اهالى و مؤ منان نامهربان و بى رحم .خداست كه درموردآنچه درباره اش به كشمكش برخاسته ايم حكومت و داورى خواهد نمود و درباره آنچه بين ما رخ داده با راءى خويش حكم قاطع خواهدكرد.

حسين بن على عليهما السلام در پايان سخنرانيش چنين گفت :

((خدايا! بى شك تو مى دانى آنچه از ما سرزده (يعنى مبارزه اى كه اخيرا بر ضد دستگاه حاكمه اموى پيش گرفته ايم ) رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى نبوده و نه جستجوى ثروت ونعمتهاى زائد، بلكه براى اين بوده كه اصول و ارزشهاى درخشان دينت را بنماييم و ارائه دهيم و در كشورت اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمزده ات را ايمن و برخوردار از حقوق مسلمشان گردانيم . و نيز تا به وظايفى كه مقرر داشته اى و به سخن و قوانين و احكامت عمل شود. بنابراين شما (گروه علماى دين ) اگر ما را يارى نكنيد و در گرفتن داد ما با ما همصدا نگرديد ستمگران در مقابل شما قدرت بيشترى پيدا خواهند نمود و در خاموش كردن مشعل فروزان ((نبوت )) فعالتر خواهند گرديد خداى يگانه ما را كفايت است و بر او تكيه مى كنيم و به سوى او رومى آوريم و سرنوشت ما دست او و بازگشت ما به سوى اوست )).

و اين بود خطبه حسين بن على عليهما السلام كه در ((منى )) ايراد فرموده و بر حاضران مؤ كّداً دستور داده است كه در ابلاغ آن بر ديگران تلاش كنند تا تدريجا همه مسلمانان از ضربه هايى كه بر پيكره اسلام وارد شده آگاه شوند و از حوادث خطرناك آينده كه اساس اسلام را مورد تهديد قرار مى دهد مطلع گردند.



---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: کتاب سخنان حسین بن علی علیهما السلام از مدینه تا کربلا – گردآوری: مرحوم محمد صادق نجمی


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران




روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی قرار

عرش آن زمان به لرزه در آمد که چرخ پیر
افتاده در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری محمل شتر سوار

با آن سر زد آن عمل از امّت نبی
روح الامین ز روی نبی گشت شرمسار

و آن گه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد



بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور، واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هر جا که بود آهویی از دشت پا کشید
هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شهید امام زمان فتاد

بی اختیار نعره هذا حسین از او
سر زد چنان، که آتش او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعه الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول



این کشته‏ ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر، کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه‏ی محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب، فتاده‏ی دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

پس روی در بقیع و به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد



کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه‏ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل، فتنه‏ی موج بلا ببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه‏ی کربلا ببین

یا بضعه الرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد


ترکیب بند محتشم کاشانی



نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران


روز پنجم محرم را میهمان سبط اکبر پیامبر(ص) و سید جوانان اهل بهشت، یعنی امام حسن مجتبی(ع) هستیم که دو پسرش ـ قاسم و عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسیدند.

«عبدالله بن حسن» فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به سوی کوفه آمده بود.

از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین(ع) و سپس اهل‌بیت آن حضرت یک به یک و یا دسته‌جمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام(ع) یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر می‌آورد: «آیا یاری‌کننده‌ای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کند؟».

«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می‏دادند.

عبدالله که در بین كودكان و زنان، در خیمه‌گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه‌ها بیرون آمد. حضرت زینب(س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمه‌ي گرگ‌های گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمی‌گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام(ع) رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.

در غوغایی که دور امام(ع) ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بُـرّان و ضربه، سنگین بود و دست نوباوه‌ي پیامبر(ص) را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد ناله‌ای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »

اینک، حال امام را تصور کنید که هر دو امانت برادر شهیدش ـ‌ قاسم و عبدالله ـ را نیز پرپرشده می‌دید... 

اشك و خون از ديده‌اش بر خاك ريخت

اشك بر آن كودكِ بي‌باك ريخت

امام(ع) او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و در گوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او تو را به پدران صالحت ملحق کند».

آن برادرزاده‌ام صد چاك شد

اين برادرزاده‌ام بر خاك شد

آن برادرزاده‌ام سرمست رفت

اين برادرزاده‌ام بي‌دست رفت

امام(ع) سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده‌ای که این قوم را تا مدتی زنده نگهداری در بین آنان تفرقه‌ای سخت بیانداز... زيرا آنان ما را دعوت کردند و وعده یاری دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».

بسته شد چشمش، ولي لب باز شد

آخرين نجواي شه آغاز شد

كاي خدا گر چه مرادت حاصل است

ديدن مرگ يتيمان مشكل است

در ره تو هستي‌ام از دست رفت

حيف شد، عبداللَهَم از دست رفت

اين دو بر من، روح پيكر بوده‌اند

يــادگــاران بــرادر بـــوده‌اند

در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن ـ که گفته‏ اند «حرملة بن کاهل» بود ـ گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد ...

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.





-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع اصلی:

1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .

2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

3. اشعار فارسی، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (منبع: جزوه آموزشي آداب مرثيه‌خواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).


نوشته شده در تاريخ 6 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

تصاویر محرم
نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

کلمه رقیّه ، در اصل از ارتقاء به معنى صعود به طرف بالا و ترقّى است   .
این   نام قبل از اسلام نیز وجود داشته ، مثلا نام یکى از دختران هاشم جد دوم   پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) رقیّه بوده است ، که عمه پدر رسول خدا  رقیّه مى شود.


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

تصاویر محرم
نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

تصاویر محرم
نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

این احادیث را از سایت www.chatsara.net برای استفاده و مطالعه در وبلاگ قراردادم از مدیر این سایت تشکر می کنم.

احادیث امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه ‏السلام : بادِروا بِصِحَّةِ الأجسامِ فی مُدَّةِ الأعمارِ ؛
امام حسین علیه ‏السلام :در مدّت عمر ، در حفظ سلامت تن بکوشید .

*************(احادیث امام حسین (ع***************

 

(احادیث امام حسین (ع

 

امام حسین علیه ‏السلام : لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّه‏َ یُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَیِّرَهُ ؛
امام حسین علیه ‏السلام :بر هیچ چشم مؤمنى روا نیست که ببیند خدا نافرمانى مى‏شود و چشم خود را فرو بندد ، مگر آن که آن وضع را تغییر دهد .

 

*************(احادیث امام حسین (ع***************

 

امام حسین علیه ‏السلام : أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایَذکُرُنی مُؤمِنٌ إلاّ استَعبَرَ ؛
امام حسین علیه ‏السلام :من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود .

 

 

*************(احادیث امام حسین (ع***************

 

امام حسین علیه ‏السلام : یا أُختاه لاتَنسینی فی نافِلَةِ اللَّیلِ ؛
امام حسین علیه ‏السلام :اى خواهرم ! مرا در نماز شب فراموش نکن .

 

*************احادیث امام حسین (ع)***************

 

امام حسین علیه ‏السلام : مَن عَبَدَ اللّه‏َ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّه‏ُ فَوقَ أمانِیِّهِ و کِفایَتِهِ ؛
امام حسین علیه ‏السلام : هر که خدا را ، آن گونه که سزاوار او است ، بندگى کند ، خداوند بیش از
آرزوها و کفایتش به او عطا کند .

 

*************احادیث امام حسین (ع)***************

 

امام حسین علیه ‏السلام : لاتَقولُوا بِألسِنَتِکُم ما یَنقُصُ عَن قَدرِ کُم ؛
امام حسین علیه ‏السلام :چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد .

 

*************احادیث امام حسین (ع)***************

 

امام حسین علیه ‏السلام : إنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللّه‏ِ عَلَیکُم فَلاتَمَلُّوا النِّعَمَ ؛
امام حسین علیه ‏السلام :نیاز مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شما است ؛ از این نعمت افسرده و بیزار نباشید .

 

*************احادیث امام حسین (ع)***************

 

امام حسین (ع):
« لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب »
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار ، یا صاحب مروت ، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد
(تحف العقول ، ص ۲۵۱)

 

*************احادیث امام حسین (ع)***************

 

امام حسین(ع) :
« مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ »
هر که خدا را ، آن‌گونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

یک روز در این دایره از ما خبری نیست

زین غافله رفته نشان و اثری نیست

تا لذت پـــــــــرواز پرســــتو نکند فاش

در دشت رهایی خبر از بال و پری نیست


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم

شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

آیا می دانی مؤمن کیست؟

مومن کسی است که مردم از او در مورد مال و جان و آبروی خود در امان باشند.

هنگام تسلط و توانایی گذشت می کند.

رفتارش ملایم است.

شیوه زندگی و راه رفتنش آمیخته با فروتنی است.

حاضر است خود را به زحمت بیندازد تا دیگران در آسایش باشند.

در دوستی خالص است.

در پیمان استوار است.در داوری ها ستم نمی ورزد و جانب داری نمی کند.

در نبودن اشخاص حقوق انان را رعایت می کند.

عذر پذیر است.

بسیار بخشنده است بی آنکه اسرافگر باشدیا زیاده روی کند.

نسبت به درماندگان بسیار مهربان ودلسوز است.

در هر مشکلی میتوان به یاری او دل بست.

اگر از کسی خوبی دید از آ یاد می کند.

کسی را که با او مشورت می کند به راهی که خیر و صلاح می داند آشنا می سازد.

پرده اسرار کسی را نمی درد.

در اسرار مردم امین و امانت دار است.

از زورگویی،دروغ و نادانی می پرهیزد.

دانش و شکیبایی را با هم به کار می برد.

و با دیگران با خوی و خلق خوش رفتار می کند.

نسبت به زیر دستان خود سخت گیری و بدرفتاری نمی کند.

او را از کسالت و بی حالی دور می بینی.

از روش نیکوکارانی که پیش از او وجود داشته اند پیروی می کند.

مومن هیچ کار نیک را با ریا و خود نمایی انجام نمی دهد.

و نیز هیچ اقدام خیری را از سر شرم وا نمی نهد.

نه متکبر و خودخواه است و نه حیله گر و مکار.

سخن نمی گوید جز به راست .

شکم پرستی او را به رسوایی نمی کشاند.

شهوات نفسانی و غرایز جنسی او را مغلوب و اسیر خود نمی سازد.

بخل نمی ورزد.

شتاب نمی کند.

نه پرخاشگر است و اطرافیان را رنج میدهد و نه با سخنان ناسزا کسی را می رنجاند.

نه عیبجوی مردم است و نه در پشت سر آنان بدگویی می کند.

سست و سهل انگار نیست.

در اموری که به او مربوط نیست دخالت های نامناسب نمی کند.

در سختی، سستی به او دست نمی دهد.

در آسایش، خود را فراموش نمی کند و مغرور نمی گردد.

از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.

در بی نیازی، میانه روی را از دست نمی دهد.

در تنگدستی عزت نفس خود را پاس می دارد.

اگر می پرسد مقصودش یادگرفتن است نه آزار دادن.

بی جهت کسی را سرزنش نمی کند.

یاری کننده دین است.

سکوت را اختیار می کند تا از لغزشها سالم بماند.

در روابط خود با مردم انصاف را رعایت می کند.

نسبت به یتیمان همچون پدر است.

زندگی را سخت نمی گیرد.

اگر از کسی دوری می کند از سر کبر و خود پسندی نیست.

لاف زن نیست.

بنابراین، شایسته آن است که :

پیشوای نیکوکاران بعد از خویش قرار گیرد.


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

هنوزم انتظارم انتظار است ،

هنوزم دل به سینه بیقرار است،

هنوزم خواب می بینم به شب ها،

 همان مردی که بر اسبی سوار است،

همان مردی که آید جمعه روزی،

و این پایان خوب انتظار است.

 

آقا به خاک پای تو سوگند در جهان،پاکیزه تر ز مهر تو در سینه ام نبود

آقا می آیی...؟

پس منتظریم.

 

هر گاه در خود نگاه می کنم که ببینم خطا کجاست؟

 بعد از کمی تأمل و قدری سکوت پی می برم،

 آنجا که خالی از "خداست" ، "خطاست"

 

خدایا،

مرا به بزرگی چیز هایی که داده ای آگاه و راضی کن!

تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را به هم نریزد.

آمین یا رب العالمین


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

خدا گوید :آدم ، تو ای زیباتر از خورشید زیبایم!

تو ای والاترین مهمان دنیایم!

بدان آغوش من باز است،

شروع کن، یک قدم با تو،

تمام گام های مانده اش با من.

 


نوشته شده در تاريخ 4 آذر 1391برچسب:, توسط مهران

صفحه قبل 1 صفحه بعد